Friday, April 01, 2005

نگاهش مظهر يك حسرت بي تمنا
لبانش ترجمان سكوت در هم شكسته ي يك عشق
كه شيون سكوت..... در بدرشان كرده بود..!؟
موهايش پريشاني يك مشت فرياد پريشان.......ه
~*~*~*~
برير ......اي ساقي با توام بريز... پر كن
از اين شراب سرخ اين جام خالي را !!؟
فراموش كن كه از اول شب چند بار
پر كردي وچند بار خالي شد...؟
بريز...؟؟؟!؟
بريز كه اين سكوت تيره بختي
كه آن قد ر بيرحمانه در شبستان زندگي
وحشت انگيزم رخنه كرده است.....؟
هر چه خون در عروق در هم برهم وجود
وحشي و منقلب من بود سر كشيد...؟خورد!!؟
بريز باده بريز
ساقي بگزار اين شراب سرخ
در اين شب سرسام گرفته
خون عروق در هم شكسته من باشد
بالا تر از آن.. امشب من دلم ميخواهد
تا سر حد جنون مست باشم..!؟
براي اين كه مي خواهم چند كلام
از راه دور در اين واپسين لحظات
با عشق گمشده ي خود رازو نيازكنم
رازو نياز نه؟؟
مي خواهم هرچه ناله هاي سر گردان
درپهنه ي نامتناهي روح بر آشفته ام موج ميزد
بر سرو روي يك مشت ورق پاره ي
كرو لال بكوبم و آنها را با پيك مرگ
كه همراه با قافله ي سرما زده ي
از پا افتاده ي زندگي هاي فراموش شده....ه
بسوي وادي تيره بختان خانه بدوش رهسپار است
براي.... او.... بفرستم!!؟
بخاطر نوشتن همين نامه است
كه بايد بدون ترديد مست باشم.....ه
مست همان قدر كه نگاه او بود.....ه
نگاه او هنگامي كه.....!!؟
پلكهاي خمارش در امواج لرزان شراب تلخ سرشكها غلت ميزد
بريز اي ساقي پر كن اين جام خالي را ......!!؟
بگذار بنويسم....!!؟؟؟؟؟
♥♥♥
♥♥
اگر دوستم نداشت .......؟؟؟
دوستش داشتم...!!؟؟؟
چون دوستم مي داشت؟؟؟؟
دوستش نداشتم...!!!؟؟؟

Wednesday, March 30, 2005

درآخرين لحظات زندگي پدرم ، با گريه وزاري سر به بالينش گذاشتم ....ه
گفتم پدر من كه در هنگام زندگي تو ، خدمتي برايت انچام ندادم
ولي ... باور كن پدر ... پس از مرگ تو هر روز گلهاي اطراف گور تو را
با آب ديده ، آبياري خواهم كرد!.....ه
پدرم خنديد
خنده اي سرا پا درد خنده اي ناتمام وسرد
كه ناتمامي يك ناله ي آهسته تمامش كرد ...ه
آنوقت گفت: پسر خوب ، من با آمدن تو بر سر گورم ، كاري ندارم
ولي هيچ وقت انتظار ديدن گل را در اطراف گور من نداشته باش ....!ه
چون : زمين براي روياندن گلها قوت لازم دارد
ومن در سر تا سر زندگي ....ه
چه چيز با قوتي خوردم ، كه تحويل زمين بدهم ؟....ه