Saturday, July 08, 2006

خدا حافظ


و این کیست..؟
خدایا ! کیست این بیوه زن مست!!؟
صبوحی باده ی صد صاله بر دوش....؟
سیاه از سر بپا , یک رنگ و یک دست...؟
که چون سوز.....؟
چو سوز سرد سازی زخمه بر زخم
پناه آورده بر شعر ترِ من...؟
بسنگ قبر دیوانم , نشستند!!؟
وهر چه داشتم در زندگانی : ه
ز شور و ایده و عشق و جوانی.....ه
شبی , اافسرده از درد نهانی
ز دنیای وجود من رمیدند.....ه
و ماتم زا و خونین پیکرو لال.....ه
دو صد فریاد حسرت زا و خاموش
بهر بال
بسوی گور ناکامی , پریدند.....ه
و دور از من , فرو غلتیده در خاک .....ه
در این خاک حقیقت سوز ناپاک.....ه
ندیدند.......ه
چسان زار....ه
چسان در گیرو دار یک شب تار....ه
گروهی کرکس بدمست خونخوار.....ه
فسرده پیکر عمرم دریدند !....ه
چنین بود ...... ه
از آن روز ازل , روزم چنین بود....ه
عنان در چنگ عشق آسمانی ....ه
زمان بر سنگ سرد بی زبانی.....ه
زمین , تار......ه
زمان , تار ...ه
نشاطم , شیون باد خزانی.....ه
حیاتم , پیری قبل از جوانی....ه
سیه زنجیر فقر تیره بر دست: ه
اسیر این محیط , ظالم پست
از آن روز ازل , روزم چنین بود....ه
چنین بود ....ه
چنین هست...ه
و چون شعرم شده خاکستر سرد ....ه
بسر میکوبد از خاکستر من :ه
تویی ,مادر!! خدا حافظ ....که من مردم !!!!...ه
نمی دانم در این دیدار آخر ؟؟
حلالم می کنی ؛ شیری که خوردم !!؟؟؟

Thursday, July 06, 2006

برگشتم