كاش قلبم درد پنهاني نداشت
چهره ام هرگز پريشاني نداشت
كاش برگهاي آخر تقويم عشق
حرفي از روزهاي باراني نداشت
كاش مي شد راه سخت عشق را
بي خطر پيمود و قرباني نداشت
چهره ام هرگز پريشاني نداشت
كاش برگهاي آخر تقويم عشق
حرفي از روزهاي باراني نداشت
كاش مي شد راه سخت عشق را
بي خطر پيمود و قرباني نداشت
امروز دوستان بعد ازكلي دستم به نوشتن رفت
هنوز مشكلم حل نشده....! خسته شدم ديگه .....اين روزها با هر كسي كه دوست مي شم
احساس مي كنم اُنقدر دوست بوديم كه ديگه وقته خيانت است....!!!!؟؟؟
يك روز شايد همراه پرواز پرستو عاشقي.....ه
واژه لبخند به سرزمين سوخته قلب من باز گردد..!؟
يك روز شايد اُميد كوبه ي در را بفشارد
و سپيدي ها تمامي اين سياهي ها را پر كند
آن روز بر مردگان نيز سياه نخواهم پوشيد ......!؟
حتي بر عزيز ترينشان.....!؟؟؟
ديگه نمي تونم بنويسم دوستان خوبم .....!؟
به اُميد زندگي بدون جدايي............؟؟؟؟؟؟
يا اشك...♥