Sunday, September 25, 2005

DeTh lOVe

به آغوشش فشردم ، گفت «آخ ُمردم....ه
چه لذتها كز آغوش تو ، بردم....»ه
شب ديگر در آغوش دگر بود....!ه
خدايا ! اي كاش كمتر مي فشردم...!؟.
♪♀♪
خدا حافظ .... اي عشقها ي سرگردان.... اي سايه هاي زندگي از ياد رفته ي در بدرم
خدا حافط.... اي خاطرات گذشته : اي خاكستر آتش آرزو هاي بر باد رفته ي من...؟
خدا حافط من رفتم....!؟
حتي تصورش هم امكان ناپذ يراست !...در22 سالگي ، بدون احساس كوچكترين
درد ناسلامتي ، انتطار مرگ بلافاصله كشيد...؟
باور كنيد ، با شما هستم ، شما اي كساني كه سعادت بشري را در سياه چال جهل
و بيخبري ، زنجير كرده ايد !... باور كنيد ، من با سالهايي كه طبيعت به من داده است
ه 22 ساله ام ....اما بر طبق سالها يي كه گرسنگي و فلاكت ملت من ، به من داده اند ..؟
دويست و بيست سال دارم !...تصورش را بكنيد!..دويست و بيست سال...!ه
واي از اين زندگي !...؟
ه....ودر دويست وبيستمين سال زندگي خود، يعني همين امشب ، من احساس ميكنم
كه رفتني هستم ...ومن كه رفتتني هستم ، ميدانم كه پس از مرگ من ،هيچ كدام از
كسان من ، ودوستان واقعي من ، قدرت بخاك سپردن مرا ندارند....؟
بنابراين حساب من با گور كن قبرستان ، پاك است...!؟
گوركن : انسان تيره بخت و تيره روزي ، كه خوراك فرزندانش ، شيون كلنگ
...! فرو رفته در خاك است
آري اين جزيي از از كل بود و من ديگر توان نوشتن را ندارم ...؟ امشب چهارمين
شبي است كه باران مي بارد ...آسمان هم گويي به تنگ آمده است وبه هال اين مردم
مي گريد زندگي در كشور ما آنقدر سخت شده است ، و مردم ما آنقدر پست و كثف شده اند
كه ديگر به چشمان خود هم نمي شود اعتماد كرد....!
كشور اسلامي كه فساد ، فقر و فحشا در آن بيداد مي كند ...؟
درميان امواج سهمگين اين اقيانوس ظلمت وتباهي...؟
اگر گرگ نباشي خورده خواهي شد....!؟
اگر اعتماد كني خيانت خواهي ديد...!؟
اگر راست بگويي تنها خواهي ماند...!؟
اگر مومن باشي نفرت ريا كاران و دق بازان برخواهي انگيخت....!؟
و تنها راه زنده ماندن هم رنگ جماعت شدن است.....افسوس....!!!!!!؟
و ال باقي براي بعد ...؟ وسلام
يا اشك.....؟
سياوش